تشنگی آور به دست...



اول دبیرستان بودم، زنگ زدم خونه دوستم داداشش گوشی برداشت و احوالپرسی کرد شاید گرم و خودمونی . گوشی داد دست دوستم، دوستم بهم گفت داداشم معذرت خواهی کرد فکر کرده پسر داییمون هستی!:/ فک کنم گفت پسر داییش دبستانیه. یکی دوسال بعدش مدیر مدرسه زنگ زد خونمون گوشی برداشتم گفت با سین کار دارم گفتم خودمم گفت فکر کردم یه پسر بچه است. یه مدت بعدش پسر دایی بابام زنگ زد خونمون. پرسید تو کی هستی؟ عجبا گفتم سین هستم گفت صدات مردونه است که یادمه خیلی ناراحت شدم. آخرشم نفهمیدم کدوم پسر دایی بود. کوچیکترینشون یا یه کم بزرگ تره:)). برا مامانم تعریف کردم .گفتم دلم میخواست بزنم لهش کنم میگه صدات مردونه است(از این برخوردم فک کنم در سن نوجوانی به سر میبردم). و آخریش هم یکی دو ماه پیش بود زنگ زدم آژانس ، یه خانومی جواب داد بعد از اینکه آدرس بهش دادم گفت آقای؟ با خنده گفتم خانمم.کلی معذرت خواهی کرد. اومدم برا خانواده تعریف کردم میگفتن حالش خوب نبوده:)))


آخرین مطالب
آخرین جستجو ها